سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط مجنون در 91/9/30:: 2:34 عصر

بالاخره با فشارهای وارده از هرسو، اکبر آقا و عفت خانم توانستند مهدی جون را آزاد کنند. تماس های دمادم اکبرآقا با همه جا،این ور ،اون ور،عربده‏های عفت خانم و فحاشی های جنابشان اثر کرد.

خنده معصومانه !

فارغ از همه نظریاتی که در این خصوص داده شده، یک مطلب حائز اهمیت است و آن عدم دلسردی نیروهای انقلاب است. بالاخره تبعیض و فساد بوده،هست و خواهد بود.آنچه مهم است،عزم راسخ نیروهای انقلابی و حزب اللهی است که با این قصورها یا تقصیرها از میدان بدر نروند. باید به نیمه پر لیوان هم نگاه کرد؛ به لطف الهی مجسمه ...از راس مجلس خبرگان رهبری به زیر کشیده شد،گمان می‏کردیم؟ تریبون نماز جمعه از کف بی‏بی‏سی فارسی خارج شد، نازدانه علیاحضرت 85 روز برای طی تحقیقات قضایی-ولو با سرویسهای ویژه- در زندان بود، دختر شاه پریون در حال تحمل 6 ماه حبس است و ...

اینها دستاوردهای کمی نیست. اما نباید به این حداقل ها قانع بود، بت نگویید شکستیم که بت‏گر باقی است! سخن کوتاه می‏کنم و توجه شما را به نوشته حسین قدیانی که نوشته‏ای از سر سوز اما همراه با اقتدار است جلب می‏کنم:

شب یلدا، دور کرسی تبعیض، «م. ه» برگشت خانه. بعضی منقل ها با آتش ستم گرم می شود، اما هنوز در نقطه صفر مرزی خبرهایی هست! و مردان افلاکی، با آن قد رعنا، عناصر تشکیل دهنده خاک مقدس وطن شده اند! گمنام تر از گمنام! زار باید زد از بی مزاری! دارم محاسبه می کنم در طول 30 سال، مادر یک شهید گمنام چند بار هوس می کند ببوسد پیشانی سربند «یا حسین» را؟! هنوز خیلی خانه ها طاقچه دارد. خیلی وقت است احمدی روشن برنگشته خانه اش. خانه یا خواب؟! خوب یا بد، «آرمیتا» گاهی فقط خواب پدر را می بیند. چند وقتی خبری ازش نیست. دلم تنگ شده برایش. الان چه کار دارد می کند «علیرضا»؟! شهید پلارک از مزارش خوش بو تر بود. بی عطر، چند شب یلدا باید مادرش سر کند؟! خوش به حالت آقای هاشمی. مبارک باشد. به شجریان بگو؛ در دستگاه VOA برایت نغمه آزادی بخواند. ما هنرمند خودمان را داریم. استاد فرشچیان با ضریح، ما را به عرش می برد. ما یلدا کنار «رقیه (س)» ایم. تنها نمی گذاریم در این شام بلند، «زینب (س)» را. شما اما یلدای خوبی داشته باشی، با دانه های انار، هندوانه، آجیل، باغ پسته، مصلحت، پول وثیقه. پول سنگین وثیقه! آقای هاشمی! من از خاندان شما، سند هنگفتی پیدا کرده ام! 10 میلیارد تومان! به قولت عمل کنی و به نامم کنی، برای زلزله زدگان زیرکوه و قائنات و زهان و اهر، خانه خواهم ساخت. و برای کل روستاهای مملکت، سیستم گرمایش از کف تاسیس می کنم! قهرمان وثیقه! گمانم میان شما و تبعیض، صیغه برادری خوانده اند! برای من شبهه به وجود آمده؛ چرا با پول وثیقه، بخاری نمی خرند برای بچه های شین آباد؟! و چرا برف شمال شهر، به وسط شهر که می رسد، باران می شود و به پایین شهر، حرف؟! از بس که مصلحت، هوای قبیله شما را دارد، زندانیان اوین، آدم برفی می ساختند، بیشتر در زندان دوام می آورد! کاش می شد سند بگذاری و با 4 تکه استخوان، مادر شهیدی را از بلاتکلیفی درآوری! الان شده 4 تکه استخوان! روزگاری شکوه ایمانش، امام را به خضوع وامی داشت. یاد اشک های جمارانی به خیر! خوش به حالت آقای مستجاب الدعوه! صبح به قوه قضائیه فشار می آورند و غروب، نتیجه اش را می بینی! آن وقت می گویند؛ در دستگاه قضایی، بروکراسی بیداد می کند!! «یلدا» اما به شب پیرزنی می گویند که 30 سال است صبح نشده! از 61 به این طرف! برای که قصه تعریف کند پیرزن؟ پیکری که نیست؟ پلاک خانه پیرزن، «سیاسی» نیست! جنوب، هنوز هم بر گردن پسرش است. دخترک گل فروش به ماشین های دیپلماتیک گل نمی فروشد! عصمت چشم نرگس را دلار خراب می کند! «زهرایی ها» را هنوز، تفحص، تفحص نکرده! فایل صوتی من، «میثم، میثم عمار» است که آن سوی خطش، بهشت بود. و فایل تصویری ام، اشک های پیرزن! دیشب هواشناسی می گفت: لب مرز بارانی است. ساعت شهدا اما به وقت کربلا تنظیم است. زنگ نمی زند! زنگ نمی زند… 30 سال است! 30 سال است جگرگوشه پیرزن، زنگ در خانه را نمی زند! این «م. ه» است که زود زود برمی گردد خانه، تا مبادا در رسم و رسوم شب یلدا خللی وارد آید! تبعیض از رسوم ما ایرانیان است! جانباز جنگ، به مادر پیری می گویند که فشار زندگی کمرش را شکست. بچه جنگ، از لندن برنمی گردد! خیبری، از دبی برنمی گردد! بچه بعضی ها به جای بنیاد شهید، در کانادا پرونده دارد! وصیت بچه های جبهه، ولی فقیه بود، نه فشار از هر 4 طرف! فشار بر ولایت فقیه، کار آمریکا و اسرائیل است. تا پرونده های مالی و اخلاقی هست، آقازاده ها را چه به سیاست؟! فکر کنم بعضی ها دارند مصلحت BBC را می سنجند.

هیچی!

آقای هاشمی! البته ما ممنون شماییم. خاندان شما نبود، باور حوادث صدر اسلام برای ما ممکن نبود. ما بصیرت مضاعف مان را به آقازاده های شما بدهکاریم. شما نبودی، برای ما دشوار بود فهم ماجرای عبدالله و زبیر! شما نبودی، ما شاید گمان به افسانه بودن بعضی کژتابی های تاریخ می بردیم! زبیر با «علی (ع)» بجنگد؟! و شمر با «حسین (ع)»؟! مگر ممکن است؟! مگر ممکن است آقازاده ها به آدمی خط بدهند؟! با وجود شما، ما بهتر درک می کنیم چرا ابوتراب، سخن با چاه می گفت؟! و چرا برکه غدیر، آن همه زود به معرکه کربلا رسید؟! آقای هاشمی! صدر اسلام، همه روزی داشت، حتی 22 بهمن، اما یوم الله «9 دی» نداشت. صدر اسلام، «علی (ع)، ملت «سیدعلی» را نداشت. اگر داشت، جمل پا نمی گرفت. و بی نیاز از خرج ذوالفقار، مردم خودشان در گوش طلحه و زبیر می خواباندند! ما اما می خوابانیم. و به عشق «آقا» از یک روز معمولی، یوم اللهی در تراز «9 دی» می سازیم. چهارشنبه ترین چهارشنبه تاریخ! روزی که حتی صدر اسلام هم نداشت. ما برای خامنه ای، بی مثال، تمثال آفریدیم از یک روز.

آقای هاشمی! خاطرات شما از یوم الله 9 دی کی چاپ می شود؟! این بار به جای شما، ما از بحران فتنه عبور کردیم. راستی، «م. ه» به خانه برگشت… خوش به حالت آقای هاشمی. مبارک باشد!



درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پیوندها