سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط مجنون در 90/11/13:: 10:23 عصر

یه روز یه اسب زنگ زد به باغ وحش. پشت گوشی به مسئول باغ وحش گفت من کلی شیرین کاری بلدم و حاضرم بیام تو باغ وحش شما . رییس باغ وحش گفت همینطوری که نمی شه.باید بیایی اینجا تست بدی، تو آزمون شرکت کنی تا ببینیم چند مرده حلاجی؟ اسبه گفت آخه بابا جون! شیرین کاری از این بالاتر که یه اسب تلفن کرده باغ وحش و داره با تو حرف می زنه؟

در ابتدای مطلب وارده گذشته با عنوان "«علایی»، «سروش محلاتی» و... فقط و فقط نام مستعار اند!" عرض کردم به بخشهایی از آن مطلب نقد دارم .نقد بنده به نیت خوانی نگارنده محترم آن نوشته است، آنجا که خواسته بگوید این دست افراد،بر اساس هماهنگی با مراکزی دست به این اقدامات می زنند. بنده در عین اینکه نظر ایشان را به صورت کلی رد نمی کنم،آنچنانکه در این وبلاگ از ارتباطات نزدیک و حضوری محمد سروش و امثالهم با سیدمحمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی گفته ام، اما معتقدم دیدگاه نگارنده مطلب وارده علت تامه حرکات امثال این افراد نیست.

بنظر می رسد یکی از دلایل اصلی اینگونه تک خوانی،تک مضراب نوازی و هنرنمایی ها تلاش برای دیده شدن و جلب نظر است. شما فرض کن استادی هستید که منزلت نسبی دارید، منبری و وعظی، شاگرد و کلاس هایی، دم و دستگاهی ،آبرویی و اعتباری ولی بر اساس یک قمارِ دوسر باخت سیاسی، قاپ اندازیِ احساسی و پیوستن به تیم بیخ دیواری بازان ورشکسته، همه چیز را به باد فنا داده و به وصورت کاملا جفت پوچ، مانده اید چه کنید؟

یا باید از اشتباهات عبرت گرفته،حرکت از نو شروع کنید. یا اینکه با ادامه مسیر قبلی دست به انتحار بزنید. با حرکتی ماکیاولیستی، برای جبران فقد شاگرد و کلاس و درس و اعتبار و... با اندک هزینه ای و مدد دوستان بیخ دیواری باز، سایتی راه اندازی نموده و شروع می کنید به تک مضراب نوازی با ساز ناکوک آن هم از روی نت فالش!

حالا بزن، کی نزن! حبیب من آی ییییییییی

حالا جا دارد سوژه داستان ما 180 درجه بر خلاف دیدگاههای قبلی خود مقالات سلسله وار به رشته تحریر درآورد، با این گمان که امروز می ترکاند و اگر امروز نترکاند، فردا قطعی است. اما نه امروز و نه فردا و نه فرداهای دگر، نترکاند که هیچ،ترکانده تر شد ...القصه سلسله مقاله بنویس در 7 شماره،برای بازنگاه داشتن مردم برای حضور در انتخابات، حالا یا بر اساس سفارش یا بی سفارش، مهم دیده شدن است، مانند آنی که دست به هر کاری زد، حتی خارج از توانایی های ذاتی خود مثل تماس با باغِ...

حکایتِ پیرزنِ رکابی پوشِ دوچرخه سوارِ تک چرخ زن ...

هر کاری برای دیده شدن!

و از طرفی دریغ از کمترین واکنش و بازخورد منفی و مثبت.کار به جایی رسیده که جرس و کلمه و الخ عصاره این پرتغال را مکیده اند و بی اعتنا،به گوشه ای پرتاب کرده اند.

پس همچنان سلسله مقاله بنویس،کوچه باغی بنواز! اگه یادش بره که...



درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پیوندها