سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط مجنون در 89/5/3:: 12:33 صبح

حکایت عمار یاسر گفتن های علی ابن ابیطالب تکان دهنده است.حکایت عمار یاسر و نقشی که رهبر انقلاب برای خواص ترسیم کردند؛ یادآور برهه ای تاریخی است؛ زمانی که علی(ع) در مصدر حکومت بود و با صلابت لب به سخن می گشود؛ اما در عین حال جای خالی عمار یاسرها و ابن تیهان ها و ذوالشهادتین ها را نیز در کنار خود احساس می کرد و این همه را به صحابه گوشزد می نمود تا بدانند در جایگاهی که می بایست در دفاع از ولایت قرار بگیرند، قرار نگرفته اند.رهبر انقلاب مکررا در خصوص تطابق شرایط کنونی با زمان امیرالمومنین(ع) سخن گفتند. ایشان در دیدار با مردم قم در سالگرد قیام 19 خرداد فرمودند:«ببینید در جنگ صفین، امیرالمؤمنین در مقابل کفار که قرار نداشت؛ جبهه‌‌‌‌ی مقابل امیرالمؤمنین جبهه‌‌‌‌‌ای بودند که نماز هم میخواندند، قرآن هم میخواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خیلی سخت بود.کی باید اینجا روشنگری کند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضی ها حقیقتاً متزلزل میشدند. تاریخ جنگ صفین را که انسان میخواند، دلش می لرزد. در این صف عظیمی که امیرالمؤمنین به عنوان لشکریان راه انداخته بود و تا آن منطقه ی حساس - در شامات - در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق می‌‌‌افتاد؛ بارها این اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضایا طول کشید. یک وقت خبر می‌‌‌‌آوردند که در فلان جبهه، یک نفری شبهه ای برایش پیدا شده است؛ شروع کرده است به اینکه آقا ما چرا داریم میجنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه.»

ایشان همچنین ادامه دادند:«اینجا اصحاب امیرالمؤمنین - یعنی در واقع اصحاب خاص و خالصی که از اول اسلام با امیرالمؤمنین همراه بودند و از امیرالمؤمنین جدا نشدند - جلو می‌‌افتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام اللَّه علیه) که مهمترین کار را ایشان میکرد. یکی از دفعات عمار یاسر - ظاهراً عمار بود - استدلال کرد. ببینید چه استدلالهائی است که انسان میتواند همیشه اینها را به عنوان استدلالهای زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یک عده‌‌‌‌ای دچار شبهه شده‌‌‌‌اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانی کرد.»

رهبر انقلاب با اشاره به مواضع انقلابی عمار یاسر افزودند:«یکی از حرفهای او در این سخنرانی این بود که گفت: این پرچمی که شما در جبهه‌‌‌‌ی مقابل می‌‌‌‌بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم - پرچم بنی امیه - زیر این پرچم، همان کسانی آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستاده اند؛ معاویه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمروعاص و دیگر سران بنی امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنی‌‌‌‌‌‌امیه بود. گفت: اینهائی که شما می بینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستاده‌‌‌‌اند، همینها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم.این طرفی که امیرالمؤمنین هست، همین پرچمی که امروز امیرالمؤمنین دارد - یعنی پرچم بنی‌‌‌‌‌هاشم - آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین کسانی که امروز زیرش ایستاده‌‌‌‌‌اند، یعنی علی‌‌بن‌‌‌ابی‌‌طالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟ ببینید چه علامت خوبی است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند، در یک جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند در جبهه‌‌‌‌‌ی دیگر، در جبهه‌‌‌‌‌ی مقابل. فرقش این است که آن روز آنها ادعا میکردند و معترف بودند و افتخار میکردند که کافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا میکنند که مسلمند و طرفدار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اینها بصیرت است. اینقدر که ما عرض میکنیم بصیرت بصیرت، یعنی این.»

عبارت "این عمارِ" رهبر انقلاب در جریانات بعد از انتخابات فراگیر شد تا خواص بدانند نقشی که می بایست ایفا کنند، نقشی است که در شخصیت عمار یاسر و صراحت های او در تبیین مسائل تبلور پیدا کرده است.بیان "این عمار" یادآور وقایعی تاریخی است. آنجا که علی(ع) با نام بردن از عمار یاسر، ابن تیهان و ذوالشهادتین از کم کاری خواص گلایه کرد.

این عمار؟

...می گویند آخرین خطبه حضرت قبل از شهادت بوده است. خطبه ای که حکایت از یک سینه داغ و غصه داشت و خواصی که نشناختند علی را و نفهمیدند عظمت ولایت را و خویشتن را بر حقایق و رأی امام مقدم داشتند؛ علی از جهاد می گفت و آنان مشغول دنیایشان بودند و مشغول سیاست بازی هایشان. فکر و ذکرشان تنها منافع سیاسی شان بود؛ حاضر نمی شدند از خود هزینه کنند. سپر امام نبودند، گاه اگر فرصتی می شد تنها به تایید امام و تصمیمات او بسنده می کردند! شاید اگر ولایتمداران امروز، در کوفه زمان علی ابن ابیطالب حضور داشتند، وضع به گونه ای دیگر رقم می خورد؛ اما آن روز غربت علی وصف ناشدنی بود.حکایت عمار یاسر گفتن های علی ابن ابیطالب تکان دهنده است. کسی در اوج قدرت و این گونه سخن گفتن:

ما ضَرَّ اِخوانُنَا الَّذینَ سَفِکَت دِماؤُهُم و هُم بِصفّین الا یَکونوا الیَوم اَحیاء،
برادران ما که خونشان در صفین ریخته شد ضرر نکردند که اگر امروز زنده بودند،

یَسیغونَ الغَصَص و یَشربونَ الرنق
خوراکشان غم و غصه و نوشیدنی شان اندوه می شد

قَد والله لَقوا الله فَوَفاهم اُجورَهم واحلهم دارَ الامن بَعد خَوفهم
قسم به خدا در حالی خدا را ملاقات کردند که خدا اجرشان را به تمامی داد و بعد خوف آنها را ایمن گرداند

أینَ إخوانِیَ الّذینَ رَکِبوا الطَّریق ، وَ مَضَوا عَلی الحَقّ ؟
کجایند برادران من که راه حق را رفتند؟

أین عمّار، أین ابن تیهان، أین ذُو الشهادتین؟
عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟

أین نُظرائُهم مِن إخوانِهمُ الذینَ تَعاقَدُوا عَلی المُنیة و أبْردَ بِرؤوسِهم إلی الفَجَرة؟
و کجایند مثل عمار، مثل ابن تیهان، مثل ذوالشهادتین که در راه حق با هم عهد بستند و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟
ثُمَّ ضَرَب علیه السلام بِیَدِهِ عَلی لِحیَتِهِ الشَّریفة الکریمة ، فَأطالَ البُکاء
حضرت به اینجا که رسید به صورت خود زد و گریه ای طولانی کرد

ثم قالَ علیه السلام :

اوه عَلی اِخوانی الَّذینَ تَلوا القُرآن فاحکُموه
آه از آن بردارانم که قرآن را خواندند و آن را حَکَم قرار دادند

وَ تَدبروا الفُرَضَ فاقامُوه
در واجبات اندیشیدند و با معرفت آن را برپا داشتند

اَحیُوا السُّنَّه و اَماتُوا البِدعه
سنت ها را احیاء کردند و بدعت ها را میراندند

دُعُوا لِلجهاد فَاجابوا
به جهاد دعوت شدند و آن را اجابت کردند

وَ وُثقوا بِالقائد فَاتبعوه
و به قائد و راهنمای خویش ایمان داشتند و از او تبعیت کردند
ثُمَّ نادی بِاَعلی صوته : الجهاد الجهاد عبادَ اللَّه، ألا و إنّی مُعسکرٌ فی یومی هذا، فَمَن أراد الرَّواح إلی اللَّه فَلْیَخرجُ

سپس با صدای بلند فرمود: جهاد! جهاد! ای بندگان خدا! که امروز من آماده ام و هر که قصد خروج الی الله دارد با من بیاید...
اکنون اما اگر چه سخن از همان رسالت عمار است اما قطعا شرایط با آن روزها تفاوت دارد. اینجا دیگر کوفه نیست. و این تحقق همان نگاه روشن امام است که بسیجیانش را برتر از اصحاب علی(ع) و سیدالشهدا(ع) می دانست.امروز اگر چه صحنه، صحنه صفین است و حقایقی ناگفته مانده است؛ اما بسیارند کسانی که در دفاع از حریم ولایت جان بسپارند و انگار حماسه 9 دی تجلی همین معنا بود؛ تجلی بیعتی دوباره با آرمان ها و نظام.اکنون سخنان رهبر انقلاب اتمام حجتی است برای خواصی که هنوز عقب تر از مردم و دانشجویان و طلاب حرکت می کنند؛ آنان که هنوز با تردید سخن می گویند و عماروار به مواجهه با جبهه باطل نمی شتابند. علی امروز به اندازه کافی یاور دارد اما کلامش اتمام حجتی است که در آینه آن می توان دلسوزی برای خواص را دید. و امروز روزی است که همه باید عمار باشند...



درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پیوندها