آنچه در ذیل می آید قسمت نهایی پاسخ وبلاگ"علی یار"به شبهه علی اکبر هاشمی بهرمانی(خطیب اسبق نماز جمعه تهران)در نماز جمعه مورخ 26/4/88 می باشد.نکته مهم در این میان اشاره هاشمی به حدیث منقول از سیدبن طاووس در کتاب کشف المهجه است و دیدگاههای استادمارتین لوتر در این خصوص پیش از جریان فتنه و پس از آن ؛که شاید روزی به آن پرداختیم (جزیره مجنون)
روایت کشف المحجة، مرسله ای که معارض دارد (2)
3- همانطور که گفتیم در سند روایت کشف المحجة که مورد استدلال هاشمی رفسنجانی قرار گرفته، آمده است « قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ فِی کِتَابِ الرَّسَائِلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بِإِسْنَادِه.»( کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 235) یعنی محمدبن یعقوب که همان شیخ کلینی است در کتاب «رسائل الائمه» این حدیث را نقل کرده است، در حالیکه این کتاب به دست ما نرسیده است وهم اکنون موجود نمیباشد. حتی مرحوم علامه مجلسی که در سه قرن پیش، با جدّیت و کوشش فراوان به شناسایی آثار شیعه و استفاده از آن ها در «بحارالانوار» پرداخت، به این کتاب دست نیافته است. پس منبع اصلی که روایت کشف المحجة در آن است در حال حاضر در دسترس ما نیست، و در طول زمان این کتاب از بین رفته است.
4- شیخ کلینی که این روایت کشف المحجة را نقل کرده است، صاحب کتاب مهم و معتبر «الکافی» میباشد، اما این روایت را در کتاب کافی نقل نکرده است، در حالیکه کتاب کافی یکی از کتب اربعه شیعه میباشد و بنای شیخ کلینی این بوده است که روایات معتبر را در کافی بیاورد. همین عدم نقل روایت کشف المحجة در کتاب مهم و معتبر کافی و نقل آن در کتاب دیگری به نام «رسائل الائمه» نشان دهنده این است که این روایت نزد شیخ کلینی به آن درجه ای از اعتبار نرسیده است که بتواند آن را در کتاب کافی نقل کند.
5- این جملاتی از روایت که مورد استناد هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است، در حقیقت قسمتی از یک روایت طولانی و چند صفحه ای است. جالب این جاست که این روایت طولانی در منابع دیگری مانند «الغارات»(ثقفی کوفی، ج1، ص308) و «الامامة و السیاسة»( ابن قتیبه دینوری، ج1، ص134)که زمان تألیف آن ها مقدم بر زمان کلینی بوده است، نقل شده است و پس از آن در «نهج البلاغه»( خطبه 208فیض الاسلام، 217 صبحی صالح( نیز آمده است، اما با کمال تعجب در هیچ یک از منابع قبلی و بعدی، این جملاتی که مورد استناد هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است، نیامده است.پس این جملاتی از روایت کشف المحجة که مورد استناد هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است، برای اولین بار در قرن هفتم، بر صفحه یکی از کتابها ظاهر گشته است.
اول- در پی نگارش مطلبی در خصوص مدیریت جدید وبلاگ گل یاس ، پیغامی خصوصی در تاریخ شنبه 19 شهریور1390 ساعت: 18:4دریافت کردیم توسط فردی که خود را گل یاس محلات! معرفی کرده و قسم خورده بود که وبلاگ گل یاس توسط ...مدیریت نمی شود.وی در انتها یادآور شده بود "...خداوند دلهای ما را از کینه و تنفر ژاک کند انشا الله...". (جزیره مجنون :حاجی !متحول شدم.دیگه نمی گم کی وبلاگ گل یاس را می نویسد.راستی حاجی وبلاگ گل یاس چه نسبتی با شما داره؟مثلا فکر کن من اسم وبلاگ را بذارم گل اقاقیا.اگه اصرار داریم از نام گیاهان استفاده کنیم درخت چنار بهتر نیست؟)
دوم – داستان وبلاگ نویسی پزشک دهکده داره به جاهای جالبی می رسه و قاسم خان داستانهای ما رو به حکایت و داستهانهای ننه کلثومی آورده و برای اینکه ثابت کنه هنوز زنده است و وجود دارد، از ارایه نسخه جدید از داستان بزبز قندی نیز ابایی ندارد.(جزیره مجنون :قبول ندارید به وبلاگ قاسم خان سری بزنید سرشار از کپی داستانهای چیزی در ایمیلهای سرگردان است...)
سوم- ماجرای کاندیداهای انتخابات آتی مجلس در محلات خیلی جالب شده و تعداد زیادی از اهالی محترم محلات برای فرارسیدن زمان ثبت نام کاندیداتوری، ثانیه شماری می کنند.شوریِ تعدد کاندیدا به جایی رسیده که فقط مانده جناب صدرالاشراف از دیار باقی تشریف فرما شده مجددا کاندیدا شود.در این میان اهالی شهر محترم دلیجان با درایت و دوراندیشی به چشم و هم چشمی محلاتی ها می نگرند تا با ارایه کاندیدای واحد، به تدبیر و تعقل ما بخندند...(جزیره مجنون :مگه عباسی چشه که نماینده نشه؟حمایت کانون منحله دانشجویان را نداشت و ندارد که داشت و دارد و خیلی چیزهای دیگر ...)
سوم- یه مطلب جالب در خصوص شورای شهر محلات : شورای شهر محلات از اون شوراهای به قول محلاتی ها علی حده است که اگر در کل ایران بگردی شاید تک باشد.میگید چرا؟ خب باشه پس خوب دقت کنید:1. ترکیب اعضای غیر متخصص که البته انصافا تجربه یکی دوتا از اعضا اونا همپوشانی میکنه ولی به هز حال افتضاحه.2. عضو همه کاره وهیچکارم که الا ماشا الله،از رئیسه شورا با چندین شغل همزمان وانگشت تو هر سوراخی کردن گرفته تا پزشک دهکده که هر کاری دلش میخواد میکنه وهیچکس نیست بهش بگه خرت به چند من! به عنوان مسئول بلند پایه شهر مصاحبه میکنه وفقط از پروژه هایی صحبت میکنه که آخراشه و دیگه داره تموم میشه ومیگه من کردم.3. از تصمیمات ضعیف حوزه مدیریتی گرفته تا تصمیمات عجیب در خصوص پول مردم که ا?نهو خون مردمه! نمونه هاشم انتخاب شهردار جدیده که تو کشور قحطی زده سومالیم همچین تصمیمی نمیگیرند که اینجا گرفتند. حالا مالیشا گوش کنید:یه روز تو خیابون بودیم که دیدم صدای قرتنه هلیکوپتر میاد که مثل توفیلما دیدم یهو یه چیزی از بالا سرمون قیژی کرد ورفت.دیدیم بله پرواز چند دقیقه ای هلیکوپتر بر فراز محلات که بعد از مخابره خبر به آبروئه احتمالات زیادی مثل ساخت فیلم ،شناسایی ماهواره های مردم،اومدن یه مسئول و... مطرح شد. ولی دوستان نه!هیچکدوم نبود،این پرواز اختصاصی بود که توسط شهرداری انجام شد! به اصطلاح خودشون برای تصویر برداری هوایی از شهر ونظاره محلات توسط مسئولین شهرداری از هوا و اینجور خزعبلات.حالا اینا مهم نیست داستان اینجاست که این تصویربرداری با دوربین دی وی کم! وتوسط یکی از فیلمبرداران محلات انجام شده! ویا مسئولی که وقتی نمیخواستند تو پرواز ببرندش با بهانه کردن اینکه من باید نمای فلان میدون شهر را از بالا ببینم به زور خودشونا میچپونه تو هلیکوپتر.نکته مالی: این پرواز برای شهرداری نزدیک چندین میلیون(بین علما از 6میلیون تا بیست میلیون اختلافه) هزینه داشته که مشخص نیست شورا از جیب چه کسی اجازه همچین هزینه ای را برای سواری ... داده.4. بازی دودره بازی تو جلسات: که امروز به حرمت دموکراسی فراوان یافت میشه.این بازی این شکلیه که وقتی میخواند یه چیزی که حدث میزنند به خاطر تعداد مخالفه تصویب نشه میذارند تا اون یه نفر بره به جایی مثل مکه و بعد یه دفعه جلسه تشکیل بدند ورای بگیرند و تصویب کنند.اینها تنها بخشی از حودث تلخ شورای شهر ماست تازه کلی از تخلفات مالی و اداری ویا کسلی برخی از اعضا وموضع گیری های جالب آنان بر ضد مردم هم مونده که به علل مختلف درج نمیکنیم!(منبع خبر http://bod3vom.blogfa.com/)(جزیره مجنون : ولش کن! بی خیال.محلات و هلیکوپتر؟می خواستن چیو ببینن؟پروژه های نیمه کاره را؟)
اول- با همکاری و مساعدت اعضای فعال و خداجوی شورای اسلامی شهر محلات آقایان حاج غلامعلیِ فی سبیل الله، پزشک دهکده و سوپر من محلات قاسم جون و آقا مهدی مردِ همیشه در سایه ؛ مهندس جعفری شهردار محلات نشد ، شد شهردار یه جای دیگه .(منبع خبر عوام الناس)-(جزیره مجنون:خلایق هرچه لایق)
دوم - مهدی پاسارگاد که چندی پیش در ایران مشغول به اغتشاش بود با پایان یافتن فتنه در ایران راهی مصر شده تا آنجا به اغتشاشات خود ادامه دهد.بنابر این گزارش مهدی پاسارگاد که در ایران چهار سال حکم زندان دارد نه تنها متنبه نشده که به فعالیت برون مرزی نیز دست زده است!( منبع خبر http://www.mahallat24.blogfa.com/).(جزیره مجنون :کجای کاری؟تازه همسرش هم به او پیوسته تا تیم تکمیل بشه.بچه ها متشکریم!بچه ها متشکریم!)
سوم- وبلاگ گل یاس با مدیریت جدید و تحول گرا سرکار خانم عاطفه .ا.فرد(همسر مهدی.ه)آماده پذیرایی از خوانندگان و مطالعه کنندگان محترم این وبلاگ می باشد.
چهارم- نماینده مردم دلیجان و محلات در مجلس شورای اسلامی گفت: بهعلت تقویت نشدن زیرساختهای گردشگری، بناهای تاریخی شهرستانهای دلیجان و محلات درحال از بین رفتن هستند.(منبع خبرhttp://www.majlesnews.blogfa.com/)(جزیره مجنون :حاجی جون بناهای فعلی را باید چسبید که نیمه کاره مونده،بی خیال بناهای قدیمی!)
پنجم - مسئول امور خیرین و اورژانس بیمارستان امام خمینی(ره) محلات از افتتاح و راهاندازی درمانگاه تخصصی و فوقتخصصی همزمان با هفته دولت در بیمارستان امام خمینی(ره) این شهرستان خبر داد.قاسم رئیساکبری امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در اراک اظهار داشت: ساختمان زمین این درمانگاه که در سه طبقه احداث شده است توسط یک فرد خیر و به منظور احداث بخش دیالیز به بیمارستان امام خمینی(ره) محلات اهدا شد.وی تصریح کرد،رئیساکبری گفت،وی اظهار داشت،مسئول امور خیرین و اورژانس بیمارستان امام خمینی(ره) محلات در بخش دیگری از سخنان خود گفت،رئیساکبری افزود و ....(منبع خبر http://mahallatefarda.blogfa.com/)( جزیره مجنون:خبرگزاری فارس و عباس خان حایری چه سنگ تمومی برای پزشک دهکده گذاشتن؟خدا قبول کنه...راستی حاج قاسم خسته نباشی از این همه تلاش شبانه روزی و زحمات طاقت فرسا.اجر شما با خدا بلکه بری کربلا،شاید درست شدی...)
آنچه در ذیل می آید نقدی بر آخرین نوشته محمد سروش(موسوم به محلاتی)توسط وبلاگ علی یاراست.آنچه در این میان جالب توجه است ، تحریف بخشی از روایتی است که نقطه ثقل و محور تحلیل ها و نظرات این استاد بسیار برجسته می باشد. شایان ذکر است وبلاگ جزیره مجنون همچنان با آغوش باز پذیرای فحاشی ،هتاکی و تهدیدات شاگردان ،وابستگان سببی،نسبی و ...این استاد بسیار برجسته می باشد.
شیخ معترض مقاله ای دارد با عنوان «تهمت در خدمت دیانت». در ابتدا حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند که حضرت در آن، وظیفه امت را در مقابل «اهل بدعت» بیان فرموده و دستور داده اند که از آنان برائت جسته، عیب ها و ایراداتشان را بازگو کنید.در این روایت کلمه «باهتوهم» وجود دارد، و تمام بحث شیخ معترض روی این کلمه میرود.شیخ معترض میگوید «باهتوهم» یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث کنید و دلیل محکم و قاطع ارائه کنید، که اهل بدعت را «متحیّر و مبهوت» ساخته و از پاسخ دادن ناتوان کنید. و بعد میگوید در مقابل، گروهی از فقها هستند که «باهتوهم» را به گونه ای دیگر معنی میکنند و آن اینکه «باهتوهم» می تواند به معنی «تهمت زدن» باشد، یعنی چه مانعی دارد که تهمت زدن به آنها به خاطر «مصلحت» جایز باشد، و چه مصلحتی بالاتر از آنکه با تهمت زدن او را مفتضح و بی آبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دینشان حفظ شود؟ شیخ معترض معنی دوم را قبول ندارد و بعد نتیجه میگیرد که نمیتوان به مخالفان سیاسی تهمت زد و به آنها دروغ و افترا بست.و در نهایت شیخ معترض، به این گروه از فقها که «باهتوهم» را به معنی «تهمت زدن» گرفته اند، حمله میکند و ضمن توهین و اهانت به آنان، این دسته از فقها را به «بی اخلاقی و بی ادبی» متهم میکند. شایان ذکر است در میان این دسته از فقها، فقیه بزرگ و نامدار شیعه، شیخ مرتضی انصاری معروف به «شیخ اعظم» و از فقهای معاصر فقیهانی چون مرحوم آیت الله العظمی خویی، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی و آیت الله محمد مؤمن وجود دارند.
http://soroosh-mahallati.com/modules.php?name=News&file=article&sid=33
دشنام و غیبت در خدمت دیانت
پیرامون این روایت و برداشت شیخ معترض مطالبی را عرض میکنیم.روایت به طور کامل این چنین است:
« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ »(شیخ کلینی، اصول الکافی، چاپ الإسلامیة، ج2، ص: 375)
ترجمه- هر گاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید از آنها بیزارى جوئید و بسیار به آنها دشنام بدهید و در باره آنها بد گوئید و طعن بزنید و آنها را مبهوت و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر شوند و از بدعتهاى آنها نیاموزند تا خدا براى شما در برابر این کار حسنات نویسد و درجات آخرت را براى شما بالا برد.
1- شیخ معترض قسمتی از روایت را حذف کرده است و یا به عبارتی «تحریف» کرده است آن هم از نوع «تحریف به نقصان» و اگر در متن مقاله اش دقت کنید به جای قسمت های حذف شده، نقطه چین گذاشته است. قسمت هایی که در مقاله شیخ معترض حذف شده اند، به این صورت میباشد:« وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ » به این معنی که « به آنها زیاد دشنام و ناسزا بگویید و بدی های آنها را زیاد بگویید»
2- پیامبر اسلام در این روایت به مؤمنان دستور میدهند که هنگام برخورد با اهل بدعت سه کار انجام دهند:
الف- به آنها ناسزا بگویید
ب- غیبت آنها جایز است
ج- تهمت زدن به آنان جایز است
3- دستور اول: به آنها ناسزا بگویید
این دستور از عبارت « وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ » فهمیده میشود که در مقاله شیخ معترض حذف شده است .در تفسیر «سبّ» فقها میفرمایند: سب یعنی کلامی که دلالت بر نقص میکند مثل اینکه به آنها گفته شود ای پست، ای حقیر، ای ناقص(محقق ثانی، جامع المقاصد 4: 27)
برخی از فقها «سبّ» و «شتم» را هم معنی میدانند «ان السبّ و الشتم بمعنى واحد»( کاشف الغطاء، شرح القواعد (مخطوط):ص 20)
اهل لغت هم تصریح کرده اند که سب و شتم به یک معناست مثل جوهری در صحاح(الصحاح ، جوهری، ج5، ص: 1958) و طریحی در مجمع البحرین(مجمع البحرین، ج6، ص: 98 و همچنین مجمع البحرین، ج2، ص: 80) و صاحب بن عباد در المحیط (المحیط فی اللغة، ج8، ص: 254) و ابن فارس در معجم (معجم مقائیس اللغة، ج3، ص: 63)
و در لغت «سبّ» و «شتم» به معنی کلام زشت است « الشتمُ: قبیح الکلام »(لسان العرب، ج12، ص: 318)
راغب در مفردات «سبّ» را به معنی دشنام دردناک میداند « السبُّ: الشتم الوجیع »(مفردات ألفاظ القرآن، ص: 391)
آقای قرشی در «قاموس قرآن» همین معنا را برگزیده است(قاموس قرآن، ج3، ص: 205)
پس اولین دستور هنگام برخورد با اهل بدعت این است که به آنها ناسزا و حرف های زشت بگویید، و به آنها زیاد فحش بدهید.
4- دستور دوم: غیبت آنها جایز است
این دستور از عبارت « وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ » فهمیده میشود که در مقاله شیخ معترض حذف شده است.اهل حدیث از عبارت «وَالْقَوْلَ فِیهِمْ» استفاده کرده اند که حرف زشت زدن درباره آنها جایز است و از آنجا که «وقیعه» به معنای غیبت کردن است، از این روایت استفاده کرده اند که غیبت اهل بدعت جایز است.فیض کاشانی(الوافی، ج1، ص: 245)، ملاصالح مازندرانی(شرح الکافی، صالح المازندرانی، ج10، ص: 34) و علامه مجلسی چنین فرموده اند.
علامه مجلسی میگوید: «و القول فیهم: أی قول الشر و الذم فیهم، و فی القاموس الوقیعة: القتال و غیبة الناس»(مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج11، ص: 80)
اهل لغت هم «وقیعه» را به معنای «غیبت» میدانند مثلا جوهری در صحاح میگوید:« وقع فى الناس وقیعةً، أى اغتابهم. و هو رجلٌ وقّاع و وقّاعة: یغتاب الناس. »(الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة، ج3، ص: 1303)
پس طبق این روایت، دشنام و فحش دادن و حرف زشت و ناسزا گفتن به اهل بدعت و غیبت کردن آنها جایز است.
5- دستور سوم: تهمت زدن به آنان جایز است
این دستور از عبارت «باهتوهم» فهمیده میشود. در تفسیر این عبارت اختلاف است. شهید مطهری میگوید: « باهِتوهُمْ از مادّه «بَهَتَ» است و این مادّه در دو مورد به کار برده مىشود: یکى در مورد مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیّر ساختن و دیگر در مورد بهتان یعنى دروغ» (مجموعه آثار شهید مطهری،ج16،ص103)
فقها و محدثین همین دو معنا را در معنای «باهتوهم» احتمال داده اند:
الف- مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیّر ساختن با استفاده از دلیل و برهان قطعی
ب- بهتان و تهمت زدن
علامه مجلسی میفرماید« و الظاهر أن المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة و جعلهم متحیرین و یحتمل أن یکون من البهتان للمصلحة»(مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج11، ص: 81)
شیخ معترض اصرار دارد که معنای «باهتوهم» معنای اول است یعنی این که با دلیل و برهان، اهل بدعت را مبهوت سازید و بر فقهایی که معنای دوم یعنی «تهمت زدن» را انتخاب کرده اند، می تازد و آنها را «بی ادب» و «بی اخلاق» می نامد. مثلا آقای خویی میفرماید« قد تقتضی المصلحة الملزمة جواز بهتهم و الإزراء علیهم، و ذکرهم بما لیس فیهم افتضاحا لهم، و المصلحة فی ذلک هی استبانة شؤونهم لضعفاء المؤمنین حتى لا یغتروا بآرائهم الخبیثة و أغراضهم المرجفة، و بذلک یحمل قوله «ص»: و باهتوهم کی لا یطمعوا فی الإسلام»(مصباح الفقاهة، ج1، ص: 458)
یعنی گاهی اوقات مصلحت اقتضا میکند که به اهل بدعت چیزهایی گفت که در آنها نیست، به آنها حرف های زشت گفته شود تا ضایع و مفتضح شوند و آن مصلحت این است که نیات پلید و فاسد آنها برای عامه مؤمنین آشکار شود تا مردم به اهل بدعت تمایل پیدا نکنند. اما از نظر شیخ معترض دیدگاه آقای خویی، نوعی «بی ادبی و بی اخلاقی» است.
6- به نظر اینجانب(علی یار) درباره معنای «باهتوهم» به دو نکته باید توجه کرد:
اولاً- قراینی بر معنای دوم وجود که با توجه به این قراین میتوان گفت معنای «باهتوهم» همان تهمت زدن است. قرینه اول «قرینه سیاق» است یعنی از آنجا که قبل از کلمه «باهتوهم» این عبارت آمده است که« وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ » یعنی به آنها دشنام دهید و غیبت کردنشان جایز است، پس به قرینه ماقبل، مناسب با سبّ و دشنام و فحش و ناسزا و غیبت، این است که «باهتوهم» را به معنای «تهمت» بگیریم نه به معنای بحث و جدل علمی و مبهوت ساختن آنها.
قرینه دوم کلمه « إِذَا رَأَیْتُمْ » است. با استفاده از کلمه « إِذَا رَأَیْتُمْ » یعنی «هرگاه آنها را دیدید»، میتوان فهمید که این روایت وظیفه عمومی مردم را در قبال اهل بدعت بیان میکند، و بحث و جدل علمی کار عامّه مردم نیست. پاسخ دادن به شبهات اهل بدعت وظیفه اختصاصی علما و فقهاست که این روایت در مقام بیان آن نیست.
نکته دیگری که این احتمال را تقویت میکند این است که شیخ کلینی این روایت را در باب «مجالسة أهل المعاصی» آورده است که در تمام روایات این باب، مردم را از همنشینی با اهل معصیت برحذر داشته اند.
ثانیاً- در معنای «تهمت» باید دقت کرد. شیخ معترض «تهمت» را مساوی با «کذب و افتراء و دروغ بستن» میداند، یعنی چیزهایی که در آنها نیست را از روی قطع و یقین به آنان نسبت دهیم.
در حالیکه معنای «تهمت» چیز دیگری است و با معنای «کذب» متفاوت است. معنای تهمت این است که به آنها «سوء ظن» داشته باشیم، به آنان حسن ظن و اعتماد نداشته باشیم و آنان را متهم به انحراف و خیانت و کارهای ناشایست بدانیم، و این میشود یک معنای سوم که شیخ معترض کاملاً از آن غافل است.
فرق «تهمت» و «کذب» در آن است که در «کذب» نسبت، جزمی است، در حالیکه در «تهمت» نسبت، احتمالی و غیر جزمی است.
شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری همین معنا را انتخاب کرده است. شیخ اعظم پس از نقل این روایت میفرماید:«محمول على اتهامهم و سوء الظن بهم بما یحرم اتهام المؤمن به، بأن یقال: لعله زانٍ، أو سارق»( کتاب المکاسب، ج2، ص: 118) یعنی اهل بدعت را میتوان به چیزهایی متهم کرد که مؤمنین را نمیتوان به آن چیزها متهم کرد. مثل اینکه گفته شود شاید او زانی است و یا شاید او سارق است.
و سپس شیخ انصاری «باهتوهم» را به معنای کذب و افتراء به عنوان یک احتمال در مسأله مطرح میکند، پس اشکال شیخ معترض به شیخ انصاری اصلاً وارد نیست و نسبتی که شیخ معترض به شیخ انصاری میدهد، صحیح نیست و حتی شارحین مکاسب تصریح کرده اند که شیخ انصاری «باهتوهم» را به معنای «سوء ظن» گرفته است.( إرشاد الطالب إلى التعلیق على المکاسب، ج1، ص:281)
7- و نکته آخر هتاکی های شیخ معترض است. در میان فقهای امامیه چنین شیوه ای مرسوم نبوده که هنگام نقد اقوال دیگران، صاحبان قول مخالف تحقیر شوند و به عناوینی چون «بی ادب و بی اخلاق» محکوم شوند، هر چه بوده فقط نقد علمی و بیان اشکال و جواب بوده و بس. این نوع هتاکی ها فقط از امثال شیخ معترض سر میزند که فقیه نیستند، بلکه فقیه نما و متفقه هستند آن هم با انگیزه های فتنه جویانه و فتنه گری، کسانی که برای اهداف دنیایی و اغراض سیاسی، از فقه سوء استفاده میکنند، کسانی که مَجازاً فقیه هستند نه حقیقتاً.
به هتاکی های این شیخ معترض و بی ادب دقت کنید !
الف- «متاسفانه از قرن سیزدهم، نقطه سیاهی بر دفتر سفید فقه شیعه نقش بست و نظریه به اهل بدعت تهمت بزنید تا آنها را از میدان بدر کنید، در فقه پدیدار شد.»
http://soroosh-mahallati.com/modules.php?name=News&file=article&sid=33
این نقطه سیاه همان قول دیگری در مسأله است که «باهتوهم» را به معنای بهتان و تهمت میداند و پس از آن شروع میکند به نقل اقوال شیخ اعظم(شیخ مرتضی انصاری) و مرحوم آیت الله العظمی خویی و دیگرانی که اسم شریفشان را در ابتدای این یادداشت آوردیم.
ب- «وبالاخره تا وقتی که نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نکنیم و اخلاق را حاکم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امکان ندارد.»
http://soroosh-mahallati.com/modules.php?name=News&file=article&sid=33
این اشاره دارد به همان قول دیگر که به نظر شیخ معترض، عاری از اخلاق است.
شیخ معترض در مقاله دیگرش با عنوان «فقه، مدعی یا متهم» فقه را مدعی دانست اما در اینجا فقه و نظریات فقهی را به «بی اخلاقی» متهم میکند، و این نشان دهنده این است که هر جا نظریات فقهی با اغراض سیاسی اش موافق باشد، فقه را مدعی میداند وهر جا که مخالف بود، از اهانت به فقه و هتاکی نسبت به فقهای عظام ابایی ندارد.پس اگر روزی خبر هتاکی های شیخ معترض به مراجع و علما و حتی شخص مقام معظم رهبری را شنیدید، سریعاً آن را تکذیب نکنید !!! از پیامبر اسلام روایت شده: « إنّ أهل النار لیتاذّون من ریح العالم التارک لعلمه » دوزخیان از بوى گند عالم بىعمل در اذیّت و آزارند (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، على بن حسن بن فضل طبرسى نوه امین الاسلام طبرسى، ص141)
آنچه در ذیل می آید قسمت اول پاسخ وبلاگ"علی یار"به شبهه علی اکبر هاشمی بهرمانی(خطیب اسبق نماز جمعه تهران)در نماز جمعه مورخ 26/4/88 می باشد.نکته مهم در این میان اشاره هاشمی به حدیث منقول از سیدبن طاووس در کتاب کشف المهجه است و دیدگاههای استادمارتین لوتر در این خصوص پیش از جریان فتنه و پس از آن که شاید روزی به آن پرداختیم(جزیره مجنون)
نقش مردم و رضایت عمومی در تشکیل حکومت اسلامی و مشروعیت حکومت تا چه اندازه است؟در دوران معاصر و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کسانی پیدا شدند که برای اسلامی نشان دادن مقوله «دموکراسی» از ادله شرعی و نقلی یعنی همان کتاب و سنت استفاده کردند.اینان نقش مردم را تا آنجا پیش بردند که اسلامی بودن یا اسلامی نبودن حکومت را، مشروط به رضایت عمومی دانستند،یعنی اگر رضایت مردم باشد،اقدام به تشکیل حکومت اسلامی، جایز و آن حکومت تشکیل یافته هم یک، حکومت اسلامی میشود، و اگر نخواهند،نه.این نوع حرفها و مقالات را میتوانید در مجله «حکومت اسلامی» وابسته به دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، مشاهده کنید.ما در آینده از این گروه، بیشتر سخن خواهیم گفت.هاشمی رفسنجانی هم که از جهت فکری در بحث «حکومت اسلامی» نزدیک به این گروه می باشد،ادعایش این است که اگر رضایت مردم نباشد،حاکم اسلامی هر چند هم که از طرف خدا منصوب شده باشد،مجاز به تصدی حکومت نیست و باید حکومت را رها کندو در صورت ادامه تصدّی و اعمال حاکمیت «غاصب» خواهد بود.خطیب سابق نماز جمعه تهران در نماز جمعه مورخه 26/4/88 چنین گفت:
«حکومت اسلامی بدون حضور مردم نمی شود. اگر مردم راضی نباشند این حکومت انجام نمی شود...این روایت هم خیلی صریح است...از کتاب کشف المحجة سید ابن طاووس که یکی از علمای بسیار با ارزش قرن هفتم ماست و شخصیت بسیار عظیمی است...این صریح ترین روایت است که خود حضرت علی بن ابیطالب می فرماید یک روز پیغمبر به علی بن ابیطالب گفته: یا بن ابیطالب لک ولاء امتی، یعنی تو ولی این امت هستی و ولایت مال توست چیزیکه خدا به تو داده است، بعد می فرماید : فان ولوک فی عافیه و اجمعواعلیک بالرضا فقم بامرهم، اگر دیدی این مردم راضی بودند ... و اکثریت آنها جمع شدند دور شما بپذیر و متولی امر شو و کارشان را اصلاح کن، و ان اختلفواعلیک فدعهم بما فیه، اگر دیدی اختلاف کردند و نیامدند آن مقداری که باید بیایند با تو، ولشان کن.آنجائیکه مردم نباشند، رأی مردم نباشد، آن حکومت اسلامی نیست، به همان دلیل که علی بن ابیطالب 19 سال خانه نشین بود و وقتی که دوباره مردم آمدند و به قول علی بن ابیطالب مثل یال اسب در خانه اش تراکم جمعیت بود، آنموقع علی بن ابیطالب پذیرفت»
هاشمی رفسنجانی برای مدعایش دو دلیل می آورد:
روایت کشف المحجة، مرسله ای که معارض دارد (1)
دلیل اول: دلیل اول هاشمی رفسنجانی ، روایتی است که سیدبن طاووس در کتابش « کشف المحجة » ذکر میکند که « وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَهِدَ إِلَیَّ عَهْداً فَقَالَ: «یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَکَ وَلَاءُ أُمَّتِی فَإِنْ وَلَّوْکَ فِی عَافِیَةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنْ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِیهِ »(کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 248) رسول اکرم (ص) به امیرالمؤمنین فرمود: «اى پسر ابو طالب ولایت امر من با تست. پس اگر با عافیت و سلامت، ولایت را به تو واگذاشتند و به اتفاق بر آن رضا دادند به آن کار قیام کن، اما اگر اختلاف کردند، آنها را و آنچه را به آن سرگرمند واگذار و رها کن.»پیرامون این روایت مطالبی را عرض میکنیم 1- این روایت «مرسل» می باشد. همانطور که میدانیم هر حدیث از دو بخش تشکیل شده: سند و متن؛ وبه اعتبار هر کدام از این دو بخش، حدیث تقسیمات مختلفی پیدا می کنند که در کتب علوم حدیث یا همان «علم درایة الحدیث» ذکر شده است. یکی از این تقسیمات که مربوط به بخش سند میباشد، تقسیم حدیث به «مسند» و «مرسل» است. «حدیث مسند» حدیثی است که در سند آن نام همه راویان حدیث تا اول کسی که آن حدیث را از امام معصوم نقل کرده است، وجود دارد. و در مقابل، اگر نام راویان به طور کامل ذکر نشود آن «حدیث مرسل» خواهد بود. پس اگر حتی نام یک نفر از راویان حدیث، حذف شده باشد، برای مرسله شدن یک حدیث کافی است. روایت کشف المحجة که مورد استدلال هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است، حدیث مرسل میباشد زیرا در سند آن آمده است: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ فِی کِتَابِ الرَّسَائِلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بِإِسْنَادِه.( کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 235) یعنی محمدبن یعقوب که همان شیخ کلینی است از علی بن ابراهیم نقل کرده، اما اینکه علی بن ابراهیم این روایت را از چه کسانی نقل کرده معلوم نیست و از آنجا که از یک سو این روایت از امام علی"علیه السلام" نقل شده و حضرت در سال 40هجری قمری به شهادت رسیدند و از سوی دیگر شیخ کلینی که ناقل این روایت میباشد در سال 328 هجری قمری فوت کرده و فاصله زمانی میان حضرت علی"علیه السلام" و شیخ کلینی حدود 288 سال میباشد، باید گفت که شیخ کلینی و علی بن ابراهیم، مستقیماً و بدون واسطه نمیتوانند این روایت را از حضرت علی"علیه السلام" نقل کرده باشند، پس حتماً کسان دیگری در سند روایت وجود داشته اند که نامشان ذکر نشده و این یعنی مرسله بودن روایت کشف المحجة. 2- حدیث مرسل «حجیت» ندارد. کسانیکه با فقه اسلامی آشنایی دارند، میدانند که فقیهان اسلامی بر طبق احادیث مرسله فتوا نمیدهند.در جای جای کتب فقهی مشاهده میکنید که فقیهان در مقام بررسی ادله اقوال، اگر به روایت مرسله ای برخورد کنند با تعبیراتی مثل «نمیتوان به حدیث مرسل اعتماد کرد» و یا «روایت مرسله حجت نمیباشد» و یا «روایت مرسل، ضعیف می یاشد» و یا «صلاحیت ندارد که به آن استدلال شود»، احادیث مرسله را مورد خدشه و مناقشه قرار میدهند. به عنوان مثال میتوان از حضرت آیت الله العظمی خویی"ره" که استاد مراجع معظم تقلید فعلی "حفظهم الله" میباشد، نام برد که این گفته درباره ایشان معروف است که «آقای خویی با احادیث مرسله، رابطه خوبی نداشتند»این شیوه آقای خویی تا آنجاست که حتی کتابهایی که در آن، احادیث به صورت مرسل نقل شده است، از نظر ایشان بدون اعتبار و فاقد حجیت میباشد.ایشان درباره کتاب«دعائم الاسلام»میفرمایند« فتسقط حجیته للإرسال»( مصباح الفقاهة «المکاسب»، سیدابوالقاسم خویی، ج1، ص: 19) یعنی به خاطر مرسله بودن روایاتش، این کتاب از درجه اعتبار ساقط است. در اینجا تعداد کمی از تعبیرات فقها درباره حدیث مرسله را می آوریم، خود شما هم میتوانید با ورق زدن یک کتاب فقهی استدلالی، به ده ها مورد از این تعبیرات دست یابید. الف- علامه حلی در «مختلف الشیعة»: « لأنّا نقول: هذه الروایة مرسلة فلا یعوّل علیها. »( مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، ج3، ص: 391) این روایت مرسله است که بر آن اعتماد نمیشود. ب- علامه حلی در «مختلف الشیعة»: « روایة أبی بصیر مرسلة، و لم یسندها أیضا الى امام، فلیست حجة»( مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، ج3، ص: 474) روایت ابوبصیر مرسله است و آن را به امام اسناد نداده است، پس حجت نیست. ج- محقق کرکی معروف به «محقق ثانی» در جواب از یک روایتی میفرماید: « و جوابه: إن الروایة الأولى ضعیفة مرسلة»( جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج12، ص: 408) آن روایت ضعیف و مرسله است. د- محقق کرکی در بحث دیگری میفرماید: « و روایة ابن أبی عمیر مرسلة و مع ذلک لا یمکن العمل بها »( جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج13، ص: 343) روایت ابن ابی عمیر مرسله است و با این اوصاف نمیتوان به آن روایت عمل کرد. ه- شهید ثانی در شرح لمعه میفرماید: « و روایة الفضیل مرسلة فلا تعارض الصحیح »( الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة ، ج8، ص: 34) روایت فضیل مرسله است، پس نمیتواند با روایت صحیح معارضه کند. و- شهید ثانی در «مسالک الافهام» درباره یک روایتی میفرماید: « لکنّها ضعیفة السند، مجهولة الراوی، مرسلة، فلا تصلح للدلالة. »( مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، ج7، ص: 451) آن روایت مرسله است و صلاحیت برای دلیل واقع شدن ندارد. ز- آقای مکارم شیرازی در مقام نقد و ردّ یک روایتی در درس خارج خود اینطور فرمودند: « اوّلا: حدیث بودنش محلّ کلام است، ثانیاً: سلّمنا که حدیث باشد ولى مرسل است »